×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

اخبار ویژه

امروز : پنج شنبه, ۱ آذر , ۱۴۰۳
نسل جوان را از طریق آثار مکتوب با جنایات منافقین آشنا کنیم

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «فرشته‌ها گریه نمی‌کنند»، به بیان جنایات وحشیانه منافقین پرداخته که به نظر می‌رسد، می‌تواند برای نسل فعلی که با آن شرایط مواجه نشده‌اند و جنایات منافقین را ندیده‌اند، بسیار کاربرد داشته باشد از این جهت که بیشتر با جنایات منافقین و مظلومیتی که شهدای ما داشتند، آشنا شوند. با ابوالفضل علی‌آبادیان، فرزند شهید والامقام اسماعیل علی‌آبادیان و نویسنده کتاب در حوزه دفاع مقدس درخصوص این اثر به گفتگو پرداخته‌ایم که شرح آن را در ادامه می‌خوانید.
 
چه شد تصمیم گرفتید درباره جنایات منافقین بنویسید؟
منافقین از جریاناتی بودند که از اوایل پیروزی انقلاب اسلامی در قالب گروه‌هایی، حوزه امنیتی نظام جمهوری اسلامی را مورد هجمه قرار دادند تا جایی که ۱۷ هزار نفر از مردم بی‌گناه کشور را در قالب عملیات‌های هدفدار ترور کردند و در حال حاضر شاید شاید بسیاری از جوانان و نسل جدید با سبک جنایات منافقین که در اوایل انقلاب اسلامی وجود داشت، آشنایی نداشته باشند.
 
منافقین در کارنامه خود، جنایاتی مثل هفتم تیر و فاجعه هشتم شهریور را دارند که ما هرسال یاد و خاطره شهدای این جریانات را گرامی می‌داریم، اما آن‌طور که باید این مفاهیم به نسل جدید منتقل نشده است. من در نزدیکان خود افرادی را سراغ دارم که بی‌گناه به‌دست منافقین به شهادت رسیدند، به همین دلیل بیشتر احساس دین را نسبت به این شهدا می‌کردم که هم به بیان گوشه‌ای از خاطرات شهدا بپردازم و هم از جهتی، منافقین و جنایاتی که انجام دادند را معرفی کنم و این شد که با پسر بزرگوار یکی از شهدای حادثه تروریستی که از سوی منافقین صورت گرفت، وارد گفتگو شدم و کار تألیف کتاب «فرشته‌ها گریه نمی‌کنند» از آنجا کلید خورد.
 توضیح مختصری درباره محتوای کتاب بفرمایید.
آقایی به اسم اسماعیل صفدری که یکی از مسئولان انجمن اسلامی شرکت پارس‌خودرو است، در حوزه کاری خود با افرادی که در آن شرکت رخنه کرده بودند، درگیر می‌شود. پارس‌خودرو درواقع از شرکت‌هایی بود که در دوران جنگ تحمیلی، بخشی از نیازهای جبهه را با ساختن انواع مختلف جیپ تأمین می‌کرد و با این اقدام در زمانی که ما از سوی قدرت‌های بزرگ تحریم بودیم در جهت حفظ امنیت کشور، نقش‌آفرینی می‌کرد و در راستای جنگ و جهاد قدم برمی‌داشت، لذا منافقین سعی می‌کردند مخل این کار ‌شوند و کارشکنی می‌کردند. شهید صفدری با این افراد درگیر می‌شود و تا جایی که می‌توانسته این شرایط را تحت کنترل درمی‌آورد و بخشی از خراب‌کاران را اخراج می‌کند.

شهید صفدری از نیروهای انقلابی، مذهبی و پای کاری بودند که در آن مقطع هم در عرصه تولید در کارخانه فعالیت داشتند و هم انجمن اسلامی را هدایت می‌کردند و هم در اعزام افراد به جبهه نقش داشتند.
 
شهید عباسقلی علی‌آبادی که هم پسرخاله آقای صفدری و هم داماد ایشان بودند، ۲۱ خرداد سال ۱۳۶۱ از شاهرود به تهران می‌آیند و مهمان آقای صفدری می‌شوند. آن‌ها دو پسر به اسم ابوالفضل و هاشم و یک دختر به نام نجمه داشتند، وقتی هوا رو به تاریکی می‌رود، منافقین با پوشش لباس نظامی سبز وارد مجتمع می‌شوند و بعد به منزل ایشان می‌آیند و متوجه می‌شوند آقای صفدری منزل تشریف دارند و به بهانه این‌که نذری آورده‌اند وارد منزل می‌شوند و یکی از آن‌ها که سرکرده بوده، همه را روی زمین می‌خواباند و حکم اعدام آن‌ها را صادر می‌کند. شهید صفدری می‌گوید این‌ها مهمان من هستند، اجازه دهید، بروند، بعد هر بلایی خواستید برسر من بیاورید، اما این انسان‌های جنایتکار، اجازه نمی‌دهند و همه را به رگبار می‌بندند و بعد خانه را به آتش می‌کشند.

در این جریان آتش سوزی دختر ۱۸ ماهه به‌نام نجمه، آقای عباسقلی علی‌آبادی و همسرش و همچنین، آقای صفدری در آتش می‌سوزند. خانم آقای صفدری که باردار بوده نیز مورد اصابت تیر قرار می‌گیرد. در جریان این درگیری‌ها، برادر آقای صفدری که در منزل بوده، به‌طرز معجزه‌آسایی نجات پیدا می‌کند. همچنین، دختر و پسر شهید صفدری به‌نام ابراهیم و معصومه همراه با دو پسر شهید علی‌آبادی به‌نام ابوالفضل و هاشم در اتاق مجاور مشغول بازی بودند که وقتی صدای تیراندازی را می‌شنوند و متوجه می‌شوند خانه آتش گرفته از طبقه چهارم خود را به بیرون پرتاب می‌کنند و مردم آن‌ها را نجات می‌دهند.
 
امروز از آن خانواده، همسر شهید صفدری باقی مانده که خودش هم به‌شدت آسیب دیده و دختر و پسر شهید صفدری و دو پسر شهید علی‌آبادی توانستند از این فاجعه جان سالم به‌در ببرند که پسر کوچک شهید علی‌آبادی در اثر سرطان از دنیا می‌رود و تنها بازمانده آن خانواده، ابوالفضل علی‌آبادی است که سعی کردم در این کتاب با خاطرات ابوالفضل پیش بروم و جنایات منافقان را به نوعی معرفی کنم.
 
دلیل نام‌گذاری کتاب با عنوان «فرشته‌ها گریه نمی‌کنند» چیست؟
نجمه دختر ۱۸ ماهه‌ای که در این فاجعه به شهادت می‌رسد، به‌خاطر سن کم، پاکی و معصومیتی که داشت، به‌عنوان فرشته تلقی کردم و در رابطه با عنوان «گریه نمی‌کند»، همان‌طور که در بخشی از کتاب آمده، نجمه در جریان این اتفاق به‌شدت گریه می‌کند و خانم صفدری که سعی می‌کرده بچه را آرام کند، می‌گوید: «فرشته کوچک، فرشته‌ها که گریه نمی‌کنند»، درواقع عنوان «فرشته گریه نمی‌کند» از این اتفاق، الهام گرفته شده است.
 
برای تبدیل خاطرات شفاهی به کتاب چه فرایندی را طی کردید و چه دشواری‌هایی برای شما داشت؟
بالاخره تقریبا چهل سال از آن وقایع گذشته و یادآوری صحنه‌ها و پیدا کردن نقاط کور آن اتفاقات، امر ساده‌ای نیست، ضمن این‌که با گذشت زمان، یادآوری بعضی از مسائل برای خانواده حزن‌انگیز و سخت است و بیرون کشیدن این خاطرات از صندوقچه دل افراد، کار ساده‌ای نیست و برای این‌که ماجرا درست به مخاطب منتقل شود و مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد، دشواری‌هایی وجود دارد، بخصوص که در شرایط کرونا این کار صورت گرفت و ارتباطات محدود بود و این موضوع نیز کار را دشوار کرده بود.

آیا منبع اصلی شما برای نگارش کتاب، مصاحبه بود؟
منبع اصلی برای نگارش این اثر، مصاحبه بود البته فرایند را به گونه‌ای پیش بردم که گویی ابوالفضل (فرزند شهید علی‌آبادی)، تنها مخاطب من بوده، اما من با برادران و خواهر شهید و بستگان دیگر که جسته و گریخته در جریان موضوع بودند، مصاحبه‌هایی انجام دادم که نقل قول آن‌ها را به اسم خودشان نیاورده‌ام و در قالب صحبت‌هایی که با ابوالفضل صورت می‌پذیرد در کتاب آورده شده است.
 
با توجه به اینکه تأثیرگذاری بر مخاطب و توجه به فاکتورهای نوشتن داستان از مسائل مهم در داستان‌نویسی است، در نوشتن خاطرات چقدر به اصل داستان پایبند بودید و چه اندازه به معیارهای داستان‌نویسی توجه داشتید؟
سعی من در نگارش این کتاب بر این بود که از فضای واقعی فاصله نگیرم و داستان را به گونه‌ای پیش ببرم که در فضای واقعی شکل بگیرد و طبیعی است که اگر یک داستان‌نویس این کار را انجام می‌داد، چه‌بسا یک اثر مخاطب‌پسندتر ارائه می‌شد. در رابطه با به‌کار بردن تخیل نیز در بخشی از کتاب که کسی نبوده که اتفاقات را بیان کند، آنچه از فهوای کلام بدست آمده بیان کرده‌ام و در قالب داستان آورده‌ام و البته تمامی مطالب به تأیید ابوالفضل علی‌آبادی رسیده است.
 
از تأثیرات کتاب بر مخاطبان بازخوردی داشته‌اید؟
چون این شهدا از بستگان نزدیک من بودند، اعضای فامیل پس از مطالعه کتاب با من تماس گرفتند و تشکر می‌کردند و خیلی‌ها می‌گفتند با مطالعه این کتاب متحول شده‌اند. بازخوردها عمدتا مثبت بوده و از سبک نگارش اثر هم احساس رضایت داشتند.
 
آیا قرار است در این زمینه اثر دیگری ارائه کنید؟
یک کتاب با عنوان «ایستگاه آخر» درمورد خاطرات پدرم نوشته‌ام و ثبت خاطرات ۶ شهید شهرستان دامغان را نیز شروع کرده‌ام و کار تا حدودی پیش رفته است، اما برای نشر با مشکل مواجه شده‌ام و مجموعه‌ای که در نشر اثر حمایت کند، وجود ندارد، اما از آنجا که رهبر معظم انقلاب اسلامی همواره نسبت به انتشار آثار با موضوع دفاع مقدس تأکید دارند و این آثار را ذخیره‌ای برای آیندگان تلقی می‌کنند، در نظر دارم با هزینه شخصی خود این اثر را منتشر کنم.

-----
----------------